شمارۀ119نشریۀ وقایع اتفاقیه

|در آغوش عدم |درباره‌ی نیستی

راه‌نگاری
راه‌نگاری symbolic icon

داستان مسیر است! جستاری برآمده از تجربۀ زیسته یک ماهۀ سردبیر در قبال سوژۀ محوری و آنچه در هر شماره به وقوع پیوسته یا به هر دلیلی به سرانجام نرسیده است.

این‌که یک نفر به‌جای ۹ ماهه، ۷ ماهه به دنیا آمده باشد، چیز خاصی است. یا مثلاً این‌که کسی علی‌رغم ضربه‌ی هولناکی که در بچگی به سرش وارد شده، خیلی باهوش باشد. این‌که کسی شناسنامه‌ی غیرایرانی داشته باشد هم همین‌طور. هر چیزی که بتوان برای بقیه تعریف کرد و کسی مشابه آن را تجربه نکرده باشد، خاص محسوب می‌شود. بیشتر آدم‌ها فکر می‌کنند که چیز خاصی در زندگیشان نداشته‌اند؛...

Snowflake

نیست‌نگاری
نیست‌نگاری symbolic icon

این بخش دربارۀ نیست‌نگاری است.

swipe_right icon

۱ بگذارید با یک صحنه شروع کنم: سیگار. بله، سیگار. یک نخ وینستون تپل که قد کوتاهی دارد و از لای زرورق‌ها بیرونش کشیده‌ام. کاملاً کلیشه‌ای ولی در عین حال اعتیادبرانگیز. کمی قبل از این‌که نخ سیگار را از لابه‌لای هم‌سلولی‌هایش ناخن‌گیر کنم، مادرم گفته بود «من کلید ندارم» و دوبار این را تأکید کرده بود. بعد رفته بود بیرون، و من پریده بودم روی موزاییک‌های تازه...

swipe_left iconswipe_right icon

با صدای پرستاری که وارد اتاق می‌شود پلک‌هایم باز می‌شوند. جان‌کندن برای روز دیگری از زندگی را آغاز می‌کنم. در کسری از ثانیه کارها و تاریخ و هویتم را به یاد می‌آورم. لیست بلندبالای کارهای در‌دست‌اقدام یک‌بار تمام انرژی‌ام را می‌بلعد. دوبار پلک بر هم می‌گذارم. این‌بار بی‌قراری دست‌هایم به‌کلی خواب را از سرم می‌پراند. با دیدن انگشتانم که مثل موج مکزیکی تکانشان می‌دهم و...

swipe_left iconswipe_right icon

برایم نوشتی ویزا آمد. فکر نکردم به هیچ‌چیز، فکر نکردم. از سال‌ها قبل، خودم را برای این روز آماده کرده بودم. تو شبیه آن‌هایی بودی که می‌روند. آن‌هایی که یک‌ جای قصه سوار هواپیما می‌شوند و اسمشان هر جا و هر موقع بیاید، مترادف دلتنگی است. ما محکومیم به نیستی. آغازِ هر رابطه‌ای، در واقع نقطه‌ای‌ست برای شروعِ مسیری که منتهی به پایان می‌شود؛ همه در انتها به نیستی می‌رسیم....

swipe_left iconswipe_right icon

من به‌موقع به دنیا آمدم؛ دقیقاً در همان تاریخی که دکتر تعیین کرد. پدر و مادرم حاضر شدند، به بیمارستان رفتند و طبقِ برنامه متولد شدم. اما به‌موقع مردن، کارِ به‌مراتب دشوارتر و مهم‌تری‌ست. نیچه در این‌باره می‌گوید: «بسیاری خیلی دیر و برخی خیلی زود می‌میرند. در زمانِ درست بمیرید». طوری ساده بیانش کرده که انگار به‌همین راحتی می‌توان زمانِ مرگ را دستکاری کرد. البته که...

swipe_left iconswipe_right icon

ساعت دو عصر سه‌شنبه، مردی کهن‌سال با علائم تنگی نفس و سرفه‌ی شدید، همراه با سابقه‌ی استعمال سیگار و داشتن چند حمله‌ی تنفسی در پنج سال اخیر، وارد اورژانس بیمارستان قائم می‌شود. علائم حیاتی او کنترل شده و جز سطح اکسیژن خون، مشکل حادی ندارد. دستگاه تنفسی به او متصل و به‌صورت ۳۰ دقیقه یک‌بار از نظر فشار و سطح اکسیژن خون تحت نظر قرار می‌گیرد. ساعت ۶ عصر، به‌ظاهر علائمش...

swipe_left iconswipe_right icon

مثل همیشه رأس دقیقه‌ی سیام ساعت شش، صدای زنگ تنظیم‌شده‌ی موبایل خوابم را پاره‌پار کرد. با اکراه و زمزمه‌ی یک‌سری کلمات، صبح شنبه‌ای به اندازه‌ی واجبات نظامیه، آراگیرا کردم. انگار که همان یک ذره فریضه‌ی اجتماعی باشد. به‌هرحال آدم باید یک‌جوری تیرگی بی‌رحمانه‌ی این دنیا را از زیر چشم‌هایش محو، و بی‌رنگی «زندگی» را با یک لایه ماتیک فعلاً از جلوی چشم‌هایش بپوشاند؛ چون که...

swipe_left icon

چیزهایی که هر روز برای فکر کردن به سراغ‌شان می‌روم، زیاد و خیلی هم متنوع است؛ اما معمولاً هستی یا نیستی از نادرترین فکرهای روزانه‌ام هستند. خیلی کم پیش می‌آید سراغ‌شان بروم. آخرین‌بار در یک جمع، وقتی موقعیت مرتبطی پیش آمد، کسی بامزه‌بازی درآورد و صدایش را بم کرد و با صدایی که فکر می‌کرد شکسپیر داشته، گفت: «بودن یا نبودن، مسئله این است». هر چقدر فکر کردم، مغزم قدش به...

SnowflakeSnowflake

دیگرنگاری
دیگرنگاری symbolic icon

تجربیات دیگران، به‌خصوص که در فضا و زمان دیگری روزگار بگذرانند؛ همواره بسیار متفاوت و شایان است. دیگرنگاری، برگردان فارسی تجربیاتی‌ست که در موضوع اصلی بیان شده اما به زبانی دیگر و قابل لمس کردن زاویه‌ای دیریاب از موضوع اصلی برای مخاطب.

با وجود تمام پیش‌رفت‌های پزشکی‌مان، نرخ مرگ‌ومیر ثابت مانده است: یکی به ازای هر آدم. دوستم جیسون هربار از درس خواندن خسته می‌شد، این جمله را زیر لب تکرار می‌کرد. من و جیسون در دهه‌ی هشتاد دانشجوی پزشکی بودیم و شش سال صرف مطالعه‌ی تمام درد و رنج‌هایی کردیم که بدن انسان ممکن است تجربه کند. خط‌به‌خط کتاب‌های آسیب‌شناسی که با جزئیات تمام بیماری‌های انسانی را توصیف...

SnowflakeSnowflakeSnowflake

نورنگاری
نورنگاری symbolic icon

تاریکی فقدان نور است!. نور معنا می‌دهد به اشکال بی‌منظور و بی‌معنی گم‌شده در ازدحام‌ها تصاویر و اشکال پیرامونی ما. نورنگاری، روایتی‌ست از تاباندن نور و منظور به قاب‌هایی برگزیده از سوژه هر شماره و گزارشی مبتنی‌بر تصویر از تجربه یا فقدانی مرتبط با موضوع محوری.

غزاله می‌گفت من غلام خانه‌های روشنم، اما من بنده‌ی مکان‌هایی‌ام که نیستی و عدم را می‌گویند؛ توی سرت می‌گویند که یادت باشد قرار نیست همه‌چیز همین‌طوری بماند که الان هست. «چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند.» می‌گویند گنج در خرابه‌هاست و مگر گنج تنها سکه و جام زر است؟ شاید گنج تو نهیبی‌ست که قرار است بشنوی؛ شنیدن آن‌چه هست‌ها نمی‌توانند به گوشت برسانند و نیست‌ها بارش را...

SnowflakeSnowflakeSnowflakeSnowflake

روزنگاری
روزنگاری symbolic icon

گشتن در بین روزآمدهای مربوط و نامربوط به محور موضوعی‌ست؛ برگزیدن نکته‌ای دارای محل تأمل و تشریح تأثیرات آن بر مسیر زندگی و جهان‌بینی ما. روزنگاری، حیات خلوت موضوعاتی‌ست که نه می‌توان نادیده گرفت؛ نه در قالب موضوع اصلی می‌گنجد.

swipe_right icon

بودن یا نبودن؟ سال‌هاست مسئله‌ی بشر همین است. آدمی در طول زندگی‌اش بارها و بارها دست به انتخاب‌های مهمی می‌زند ولی همچنان وقتی به دوراهی بودن یا نبودن می‌رسد، انگار هیچ فرمانی از سوی مغزش صادر نمی‌شود و هر آن‌چه انتخاب می‌شود تنها یک تصمیم ناشیانه است که تصمیم‌گیرنده‌اش را به سختی قانع می‌کند. با این‌ حال، انسان گاهی تمایل دارد سرش را با بودن‌های بی‌معنا گرم کند تا...

swipe_left icon

بودن و نبودن، بدیهی است که من هم به آن فکر کرده‌ام. همانند همگان که در هیاهوی زندگی روزمره‌شان به وجود خود می‌اندیشند؛ به هستی انسان، به بودن. بعد که در آن دقیق شوی، می‌بینی اولین پرسش جدی زندگی هم همین باید بوده باشد. همین که خودِ وجود داشتن چیست، سؤال عجیبی است. سؤالی که ذهن بعضی از افراد را از همان دوران گذشته به خود مشغول کرده بود. به قول دکارت، شاید همین که...

SnowflakeSnowflakeSnowflakeSnowflakeSnowflake