شمارۀ110نشریۀ وقایع اتفاقیه

|دیدار، جایی در موسیقی |درباره‌ی موسیقی

راه‌نگاری
راه‌نگاری symbolic icon

داستان مسیر است! جستاری برآمده از تجربۀ زیسته یک ماهۀ سردبیر در قبال سوژۀ محوری و آنچه در هر شماره به وقوع پیوسته یا به هر دلیلی به سرانجام نرسیده است.

ساعت ۲۰:۲۰ شد و نوبت من بود. صدایم زدند. روی صحنه آمدم تا «لا گریما»ی فرانسیسکو تارگا را تک‌نوازی کنم. اوایل شهریور بود و گرمای مشهد هنوز تصمیم نداشت بی‌خیال‌مان شود. اما من چیزی از گرمای سالن اجرای کانون رشد و جمعیت احتمالاً صد و اندی نفره‌اش نمی‌فهمیدم. دستانم طوری یخ زده بود و پاهایم زمانی که از پله‌ها بالا می‌آمدم، طوری می‌لرزید که انگار از هتل ایگلوهای شمال نروژ...

Snowflake

زیست‌نگاری
زیست‌نگاری symbolic icon

مفاهیم یا آن‌چنان‌اند که هستند یا آن‌چنان‌اند که ما می‌فهمیم و معنای‌شان می‌کنیم. زیست‌نگاری روایت تجربۀ زیستۀ هر نویسنده است در پیوستگی با مفاهیم محوری هر شماره و چرخیدن در ابعاد مختلف آن مفهوم و توصیف به‌هم‌پیوسته و هدفمندکرده‌ها، دیده‌ها، شنیده‌ها و چشیده‌هایش.

swipe_right icon

صدای نصرت از پاکستان رسیده بود به تلویزیون کوچک گراندیگ ما و می‌خواند: «هزار جان گرامی فدای نام علی» اجرایی که بعدها فهمیدم از شاهکارهای قوالی پاکستان است. «اولین‌بار در سال ۹۰ و در «هارلم» بود که صدای نصرت فتح‌علی خان را شنیدم. من و هم اتاقی‌ام ایستاده بودیم و به صدای فراگیر او گوش می‌دادیم. همه‌ی ما همراه موج پرنوسان ریتم طبلای پنجابی به اطراف کشیده می‌شدیم و...

swipe_left iconswipe_right icon

سال‌هاست که برای موجودی در شکمم لالایی می‌خوانم. روزهایی که از اضطراب لبریزم یا از غم مچاله شده‌ام برای کودکم، که ترجیح می‌دهم دختر باشد، لالایی می‌خوانم تا آسوده شوم. او نیز در کنار من طغیان می‌کند؛ برایش می‌خوانم تا آرام شود همان‌گونه که من در کودکی چشم‌هایم مهار می‌شدند و به خواب می‌رفتم. راستش من چندان خاطره‌ای از کودکی‌ام ندارم. خاطرات من، تصورات دیگران از...

swipe_left iconswipe_right icon

اهل پیاده‌روی‌های نه‌چندان هدفمند بودن، معمولاً زیاد به فکرهای دور و دراز منجر می‌شود و البته برای خودش مناسکی هم دارد. مثل این‌که حتماً کفش فلان پای آدم باشد؛ حتما عجله‌ای نداشته باشد؛ کم‌تر تلفن جواب بدهد و هرجای مسیر که خواست بایستد؛ بپیچد یا احتمالاً چیزی که به پیاده‌روی‌ کمک کند، بخورد؛ مثل قهوه یا نوشیدنی‌های سرد و البته که شنیدن موسیقی حتماً بخشی از پروژه...

swipe_left iconswipe_right icon

در سال‌هایی که می‌بایست نهایت دغدغه‌ام، به‌همراه داشتن دفتر مشق درس زنگ بعدی می‌بود، وقتی بچه‌هایی را می‌دیدم که بدون هیچ‌گونه تعلقات و وسایل اضافه در حیاط مدرسه یا حتی مهمانی‌ها پرسه می‌نند، طوری با بهت و حسرت به‌شان خیره می‌شدم که انگار کسی مجبورم کرده همیشه کیفی به این سنگینی را دنبال خودم بکشم. تا حدی کیفم را مجهز می‌کردم که حتی قابلیت چند روز گم شدن را داشتم....

swipe_left iconswipe_right icon

یادم می‌آید روزهایی بود که پدربزرگ می‌گفت: «شک ندارم منظورش از خوشگلا باید برقصن، همون میمونا باید برقصنه.» از این آهنگ بدش می‌آمد. بدش می‌آمد به‌عنوان بزرگ خاندان توی عروسی‌ها دستش را بگیرند و بکشندش وسط. کفری می‌شد و حتی دست کسی که کشیده بودش وسط را گاز می‌گرفت. برای همین شروع می‌کرد به بدوبی‌راه گفتن. می‌گفت دلش نمی‌خواهد با این شر و ورها تکان بدهد. یعنی در مجموع...

swipe_left icon

برای يک لحظه سكوت كن. . . . (بگذار موسیقی نواخته شود) حالا ادامه بده. اینک که نواختن کلماتت را در پس‌زمینه‌ای از موسیقی از سر می‌گیری بیش‌تر به وجد می‌آیم. انگار ذاتاً می‌دانی که چگونه بگویی تا به ریتم قلبم هشیارتر شوم. سکوت را می‌شناسی. سکوت که می‌کنی ترانه‌ی دیگری در من می‌نوازی. آن‌جاست که رد نگاه‌ها و لبخند چهره‌ات می‌شود زبان ما، زبان منحصربه‌فرد ما. ...

SnowflakeSnowflake

حرف‌نگاری
حرف‌نگاری symbolic icon

همۀ آدم‌ها قصه‌های خودشان را دارند. قصه‌ها و تجربیاتی برآمده از آنچه که دیده‌اند و آنگونه که درک کرده‌اند. حرف‌نگاری شراکت است در تصاویر و ادراکات آدم‌هایی که در جایی خاص از زندگی ایستاده‌اند که ارتباط روشنی با موضوع اصلی دارد.

swipe_right icon

موسیقی‌‌ بی‌کلام، موسیقی‌ای بکر و ناب است. موسیقی‌ای که به‌محض شنیده‌شدن، مسیرِ از پیش‎‌تعیین‎شده‌‌‎‎‎ی خود را گم می‎کند و در پستی‎بلندی‎های زندگی شنونده‎ گیر می‎افتد. بزرگ‌ترین مزیت این نوع از موسیقی، تهی بودن آن از کلماتِ اجباری‌ست؛ مزیتی که به ما این فرصت را می‌دهد که در فراز و فرودهای غیرقابل پیش‌بینی رویا ببافیم، یا حتی از زخم‌های‌ کهنه‌‌‎مان رونمایی کنیم. مثلاً...

swipe_left iconswipe_right icon

امیرحسین شورچه بعد از آلبوم موفق «بادیات» حالا آلبوم سومش را منتشر کرده و از جای‌جایش می‌توان فهمید هنوز دو دغدغه‌‌‌ی اساسی در موسیقی دارد: «روایت» و «تاریخ». شورچه به‌وضوح تاریخ را از نگاه خودش به یاد می‌آورد و این یادآوری به شکل درستی به هیئت قصه و روایت درمی‌آید. برای همین فکر می‌کنم دید او را –هرچه‌قدر هم شخصی و گاهی خیالی باشد- خودِ زمان و مکان هم به آغوش...

swipe_left icon

موسیقی، علاوه‌بر آن‌که شنونده را غرق خودش می‌کند، اعتیادآور است؛ وقتی چندروز موسیقی نشنوی -که در جهان امروز امری تقریباً محال است- انگار چیزی کم داری و درونت، این غرقگی در موسیقی و نوا را طلب می‌کند. به‌گمانم، نوازنده یا خواننده بودن، یعنی انتخاب کنی که عمداً نوع خاصی از موسیقی عضوی جدایی‌ناپذیر از زندگی‌ات باشد، چه در فراغت و چه در مشغولیت، باید بدان برگردی و مثل...

SnowflakeSnowflakeSnowflake

دیگرنگاری
دیگرنگاری symbolic icon

تجربیات دیگران، به‌خصوص که در فضا و زمان دیگری روزگار بگذرانند؛ همواره بسیار متفاوت و شایان است. دیگرنگاری، برگردان فارسی تجربیاتی‌ست که در موضوع اصلی بیان شده اما به زبانی دیگر و قابل لمس کردن زاویه‌ای دیریاب از موضوع اصلی برای مخاطب.

swipe_right icon

نیمه‌شب در لس‌آنجلس بود که برادرم خبر فوت مادرم را به من رساند. بیماری پارکینسون در نود‌ویک‌ سالگی او را از پا درآورد. آن شب در مسیر واشنگتن خواب به چشمم نیامد و در تمام مدتِ پرواز، خودم را با آثار یوهانس برامس مشغول کردم. در بین همه‌ی قطعه‌هایی که شنیدم، «Intermezzo Opus شماره یک» اجراشده توسط رادو لاپو بود که به گریه‌ام انداخت. خودم بارها این قطعه را با پیانو...

swipe_left icon

اولین اشتباهم این بود که صبح زود برای خرید موادغذایی به مغازه رفتم. بعد از آن، یک جمعه‌ی طولانی در محل کار بود که به یک اجرای زنده پیانو و درنهایت با به‌سرعت‌رفتن به مرکز شهر ختم شد. خسته‌تر از این بودم که در یک کنسرت دیگر شرکت کنم. از طرفی کنسرت، اجرای «خواب» بود؛ قطعه‌ا‌ی هشت‌ساعته‌ از مکس ریشتر که با کمک مشاورانِ علمی برای فراهم آوردن یک شب آرامش‌بخش تنظیم شده...

SnowflakeSnowflakeSnowflakeSnowflake

نورنگاری
نورنگاری symbolic icon

تاریکی فقدان نور است!. نور معنا می‌دهد به اشکال بی‌منظور و بی‌معنی گم‌شده در ازدحام‌ها تصاویر و اشکال پیرامونی ما. نورنگاری، روایتی‌ست از تاباندن نور و منظور به قاب‌هایی برگزیده از سوژه هر شماره و گزارشی مبتنی‌بر تصویر از تجربه یا فقدانی مرتبط با موضوع محوری.

زمانی که از مسیر دانشگاه به سمت محل کارم قدم‌زنان بستنی توت‌فرنگی را به‌همراه تکه‌های حقیقی میوه‌اش در کنار قلپ‌های بزرگ آب قورت می‌دادم و از نم‌نم باران بهاری حظ می‌بردم، به این‌ فکر کردم که چه‌طور می‌توانم بستنی‌ام را به‌جای این‌که بچشم، بشنوم؛ و باران را چه‌طور با دو جفت چشم‌‌هایم ببویم و ابرهای برجسته‌ی تمیز را چه‌گونه با دهانم ببلعم و بخورم. این «توانایی» محبوب...

SnowflakeSnowflakeSnowflakeSnowflakeSnowflake