شمارۀ123نشریۀ وقایع اتفاقیه

|نوازش‌های بی‌رحمانه |درباره‌ی خباثت

راه‌نگاری
راه‌نگاری symbolic icon

داستان مسیر است! جستاری برآمده از تجربۀ زیسته یک ماهۀ سردبیر در قبال سوژۀ محوری و آنچه در هر شماره به وقوع پیوسته یا به هر دلیلی به سرانجام نرسیده است.

خبیث اعظم! پس از چندین روز دست‌وپنجه نرم‌کردن با بیماری و بی‌حالی، این آخرین چیزی بود که انتظار شنیدنش را از رئیسم داشتم. به محل کارم که پا گذاشتم با چنان گرما و صمیمیتی، خبیث اعظم صدایم کردند که انگار سال‌هاست که به این لقب معروفم. چند لحظه‌ای طول کشید تا پاسخی بیابم که تعجبم را نشان دهد و پس از آن هم هرچقدر دلیل و منطق آوردم و خواهش و التماس کردم که من لیاقت...

Snowflake

زیست‌نگاری
زیست‌نگاری symbolic icon

مفاهیم یا آن‌چنان‌اند که هستند یا آن‌چنان‌اند که ما می‌فهمیم و معنای‌شان می‌کنیم. زیست‌نگاری روایت تجربۀ زیستۀ هر نویسنده است در پیوستگی با مفاهیم محوری هر شماره و چرخیدن در ابعاد مختلف آن مفهوم و توصیف به‌هم‌پیوسته و هدفمندکرده‌ها، دیده‌ها، شنیده‌ها و چشیده‌هایش.

swipe_right icon

مدت‌هاست دارم این خباثت را مرتکب می‌شوم. همسرم، با یک بچه‌ی کوچک در خانه، خواب و خسته از شیردهی شبانه‌روزی و چندنوبته، یکهو صبح بیدار می‌شود و موقع رفتن به من، به منی که هزارجور نوشته نیمه‌تمام همیشه توی لپ‌تاپم دارم و مدام هم دارم به یکی‌دوتایشان فکر می‌کنم و قول می‌دهم که به‌موقع می‌رسانمشان، می‌گوید: «پیاز بخری حتما». و راستش چند نوبت ناچار شدم نشنیده بگیرم و در...

swipe_left iconswipe_right icon

صبح روز تابستانی پیرمرد داخل شد و نسخه را به من داد. مثل همیشه به خوش و بش نشسته بود و صحبت‌هایش به قدری گرم بود که ما را مشغول خود می‌کرد. شیفت خلوتی بود. دستورات نسخه را به او دادم و از داروخانه خارج شد. کمتر از یک دقیقه که گذشت جرقه‌ای در ذهنم زد. از آن جرقه‌هایی که مثلا حین رانندگی به خودت می‌آیی می‌بینی که حواست نبوده و به انتهای مسیر رسیده‌ای. با خودم دستوراتی...

swipe_left iconswipe_right icon

ساعت ۲:۲۱ : خوابم نمی‌بَرَد. ساعت ۳:۰۰ : می‌ترسم. ساعت ۳:۴۶ : نمی‌توانم حرکت کنم، می‌ترسم، خیلی می‌ترسم. این جمله‌ها را نیمه‌شبِ بیست‌وچهارم خرداد بود که به خودم می‌گفتم. اخبار را چک می‌کردم و قفل شده بودم. نام محله‌ی خواهرم را کنار کلمه‌هایی شبیه انفجار، صدای مهیب و آوار و یک‌سری عکس که به‌شدت ترسناک بودند، غیرواقعی به نظر می‌رسیدند، دیده بودم و قفل شده...

swipe_left icon

اصلا مگر می‌شود درباره خباثت چیزی نوشت یا گفت؟ وقتی که داشتم به پیام یکی از اعضای تحریریه وقایع اتفاقیه نگاه می‌کردم که از من خواسته بود در این شماره دوباره دست‌به‌قلم شوم و چیزی بنویسم اولین چیزی که یادم افتاد این بود که من این حرف را در جلسه ایده‌پردازی این شماره گفته بودم و مثل وکیل مدافع تمام عیار مفهوم خباثت، خیلی جدی گفته بودم که خباثتی که بخواهی در مورد آن حرف...

SnowflakeSnowflake

روزنگاری
روزنگاری symbolic icon

گشتن در بین روزآمدهای مربوط و نامربوط به محور موضوعی‌ست؛ برگزیدن نکته‌ای دارای محل تأمل و تشریح تأثیرات آن بر مسیر زندگی و جهان‌بینی ما. روزنگاری، حیات خلوت موضوعاتی‌ست که نه می‌توان نادیده گرفت؛ نه در قالب موضوع اصلی می‌گنجد.

swipe_right icon

«بدی در جهان نه از طبیعت، بلکه از خود انسان‌ها ناشی می‌شود.» - آرتور شوپنهاور هستِ خیر و شر در وجود آدمی همانطور مبرهن است که نفس کشیدن او. هیچ شکی در آن نیست، اما یک حس دیگر، احساسی برخاسته از شرمی درونی، عذابی هموار و سرزنشی مدام که او را وامی‌دارد از شر... آنکه بدی را آسوده انجام ندهد. آنچه عیان است همین وجدانی است که آرام ندارد در هیاهوی وجود خباثت درونی...

swipe_left iconswipe_right icon

«بگذارید جهانی در غم و درد او بسوزد!» این عبارت، فریاد آن جنگجوی آزاده‌ای بود که در طول حیات مبارزاتی‌اش یکایک عزیزانش را و در این لحظه آخر، معشوقه دیرینه خود را از دست داده بود تا بلکه به آرمان‌خواهی شورشی خود جامه عمل بپوشاند و در نهایت هم به سر منزل مقصود رسیده بود. حالا که به اقتضای زمانه بر سریر قدرت تکیه زده و تبدیل به بت مقدسی شده بود که پرستش را خوش...

swipe_left iconswipe_right icon

یکی از موضوعات پیشنهادی کتاب نگارش سال یازدهم این بیت جناب مولاناست، که می‌بایست دانش‌آموزان مقاله کوتاهی را با توجه به یک کتاب بنویسند . بیت این است: این‌که گویی این کنم یا آن کنم خود دلیل اختیار است ای صنم در فرصتی که به دانش‌آموزانم برای نوشتن دادم خودم هم وسوسه شدم تا دست به قلم ببرم و بنویسم. بیت را دوباره با خودم خواندم؛ روبه‌روشدن اختیار با...

swipe_left icon

تصور می­‌کنم باید از دنبال بدترین‌ها گشتن دست بکشیم. بدها از بدترها و بدترین‌ها، قدرت بیشتری برای تخریب دارند. کمی گذشت، از عمری که لجام‌­گسیخته در حال عبور بود و من احساس می­‌کردم هیچ اتفاق بد مخصوصی، یا حادثه‌­ی قهری ناگواری برایم نیفتاده است؛ اما لایه‌­های درونی وجودم، احساساتی چون ناکامی و جهل و غمی فشرده را بیٰ‌­آنکه منشائی شفاف و قابل وصف داشته باشد، به دوش...

SnowflakeSnowflakeSnowflake