شمارۀ114نشریۀ وقایع اتفاقیه

|ابدیتی مثل انتظار |درباره‌ی انتظار

راه‌نگاری
راه‌نگاری symbolic icon

داستان مسیر است! جستاری برآمده از تجربۀ زیسته یک ماهۀ سردبیر در قبال سوژۀ محوری و آنچه در هر شماره به وقوع پیوسته یا به هر دلیلی به سرانجام نرسیده است.

شاید جمله‌ی موریس بلانشو درست باشد که می‌نویسد: «توجه کردن، انتظار کشیدن است. انتظار وادارمان می‌کند هرچه را که اطراف‌مان هست ببینیم و مو به مو واکاوی کنیم». اگر انتظار را مفهومی تلقی کنیم که در زمان و مکان خاصی اتفاق می‌افتد، من هیچ‌وقت انتظار کشیدن را تجربه نکرده‌ام. فکر می‌کنم تاب‌آوری در برابر انتظار یک معجزه است؛ اما من این معجزه را بلد نیستم. بالاخره چیزی پیدا...

Snowflake

زیست‌نگاری
زیست‌نگاری symbolic icon

مفاهیم یا آن‌چنان‌اند که هستند یا آن‌چنان‌اند که ما می‌فهمیم و معنای‌شان می‌کنیم. زیست‌نگاری روایت تجربۀ زیستۀ هر نویسنده است در پیوستگی با مفاهیم محوری هر شماره و چرخیدن در ابعاد مختلف آن مفهوم و توصیف به‌هم‌پیوسته و هدفمندکرده‌ها، دیده‌ها، شنیده‌ها و چشیده‌هایش.

swipe_right icon

تا لحظه‌ی برخورد صورتم با سرامیک‌های کفِ هال، باورم نشد که هیچ‌کس برای نجاتم جلو نیامد. اصلاً کسی حواسش به من نبود. از آن بالا مامان را می‌دیدم که داشت با آب‌پاش قدیمی بابابزرگ به گلدان‌های روی پاسیو آب می‌داد. خاله‌ مهسا را می‌دیدم که شتاب‌زده با ظرف میوه‌ها از اتاق نشیمن بیرون آمد و رفت توی آشپزخانه. و دایی محسن که درست یک متر آن‌طرف‌تر از جایی که من سقوط کردم،...

swipe_left iconswipe_right icon

فرقی نمی‌کند چه کسی هستی و کجای این کره‌ی خاکی زندگی می‌کنی؛ وقتی بوی انتظار همه‌جا پیچیده باشد، انگار چاره‌ای جز پذیرش آن نداری! انتظار می‌تواند بدون هیچ محدودیتی از همه‌ی مرزها بگذرد و رنج را به همگان تحمیل کند ولی به‌نظر می‌رسد لذت این رنج همانند روزنه‌ای نور، اتاقِ تاریک زندگی را قابل‌تحمل می‌کند. زندگی تاریک است و انسان همواره منتظر می‌ماند تا طلوع را ببیند....

swipe_left iconswipe_right icon

موضوع اصلاً امتداد آسمان از پشت شاخه‌های درختانی که در یک مسیر بی‌هدف از بالای سرت رد می‌شوند؛ نیست. موضوع، نگاه وهم‌آلود یک عابرِ نه‌چندان هشیار به رفت‌وآمد تصاویر از برابر مردمک‌هایش هم نیست. موضوع تعلیق است؛ نه بین دو انتخاب، بین دو معنا... . وقتی از انتظار حرف می‌زنیم، نمی‌توانیم از تاب‌خوردنِ ناخودآگاه بین دو مفهوم اجتناب کنیم. گاهی انتظار می‌کشیم و در...

swipe_left iconswipe_right icon

استادی داشتم که همیشه به ما می‌گفت: «نباید خودمان را برای این‌که تمرکز و حوصله‌ی خواندن رمان‌های کلاسیک طولانی را نداریم، سرزنش کنیم. در آن دوره و زمانه، همه‌چیز به کندی پیش می‌رفت و افراد، ساعات طولانی به انتظار می‌نشستند تا شب به پایان برسد. به همین دلیل، برخی از افراد زمان خود را با خواندن کتاب‌هایی همچون «جین ایر»، که پر از توصیفات دقیق و طولانی و صحنه‌پردازی‌های...

swipe_left iconswipe_right icon

پنجاه دقیقه تا مقصداین کلمه‌هایی که می‌خونید رو با صدای من بشنوید. رکوردر گوشی رو روشن کردم و دارم حرف می‌زنم. پس بی‌خیال زبان نوشتاری و دستور زبان صحیح بشید. خودمونیم و داریم به زبان خودمون حرف می‌زنیم. راحت، ساده، پر از ایراد محاوره‌ای اما بدون فاصله و انتظار برای پیدا کردن صدای کلمه‌ها. ساعت هشت شبه. بارون میاد و من توی ترافیک موندم. خیابون قفل شده. خیلی از...

swipe_left iconswipe_right icon

ظاهراً یکی از وجوه انسان‌بودگی، انتظار در پس و پی چیزی‌ست. این مسئله نه بعد از تاملات عمیق فلسفی، که در صف غذای سلف خوابگاه، قابلمه‌به‌دست و خسته از صف طولانی برای شام به ذهنم رسید. البته که آدمیزاد تقریباً هیچ‌گاه در مکان و زمانِ درست به یک دیدگاه نمی‌رسد و معمولاً در پس اتفاقات بی‌ربط، طرفه‌های جالب‌تری نصیبش می‌شود. آن صف طولانی، که اصلاً هم پیش نمی‌رفت، باعث شد...

swipe_left iconswipe_right icon

بدون شک تلخ‌ترین لحظاتِ بین ۹ تا ۱۴- ۱۵ سالگیِ من، بعد‌از‌ظهر‌های سرد پاییزی و زمستانی بود که از خوابِ بعد از مدرسه بیدار می‌شدم و می‌دیدم که در خانه تنها هستم. برای پسر‌بچه‌ای که در روشنای روز و با خیال راحت به خواب رفته بود؛ تاریکی و سرمای هوا کافی بود تا دیگر توانی برای مقابله با حس گس و مبهم ناشی از تنهایی در خانه نداشته باشد. فرقی نمی‌کرد چند‌بار این اتفاق تکرار...

swipe_left iconswipe_right icon

جاده، سکوت، نگاه؛ کلماتی که هرکدام به‌نوعی مفهوم انتظار را برایم تداعی می‌کنند. انتظار آن هم در دنیای پرشتاب و بی‌امان این روزها، طاقت‌فرساست اما در دنیای پرجزئیات و پرتوقف من، چه‌بسا لذت‌بخش به‌نظر می‌رسد. چشم‌دوختن به سکوت جاده‌ای که انتهای آن مشخص نیست، ذهن پرتلاطمم را ته‌نشین و آرام می‌کند. از پشت عینک انتظار، افکارم شفاف و واضح‌تر می‌شوند. مسیرهای طولانی جسمم را...

swipe_left iconswipe_right icon

در راهروی کوچک خانه به دیوار تکیه داده. نگاهش می‌کنم. منتظر است زینش کنم و بزنم بیرون. همیشه دلم دوچرخه می‌خواست. نه این‌که هر لحظه به آن فکر کنم. اما هربار دختربچه‌ای را روی دوچرخه‌ی نو و خوش آب‌و‌رنگ می‌دیدم دلم یکی از آن‌ها را می‌خواست. بابا و مامان بعد از تصادف پسر همسایه، دوچرخه را قدغن کرده بودند و گفته بودند هروقت بزرگ‌تر شدی. و وقتی بزرگ‌تر شدم، فهمیدم خرید...

swipe_left icon

به‌خاطر دارم روزهای آخر اسفند بود که من سخت بی‌قرارِ به‌صدا‌ در‌آمدن زنگ مدرسه بودم. رخوت ساعت‌ها نشستن پشت میز رسوب کرده بود؛ البته بی‌ربط هم نبود به مقتضیات دوران جوانی‌ام که در آن هوا و حال، درس را راهی شایان توجه نمی‌دیدم یا دیگر، اشتیاق وافرم به دید و بازدید و تعطیلات عید، بوی عیدی و ماهی دودی، صفا داشت. انتظار می‌کشیدم . و هنگامی هم که انسان حین...

SnowflakeSnowflake

دیگرنگاری
دیگرنگاری symbolic icon

تجربیات دیگران، به‌خصوص که در فضا و زمان دیگری روزگار بگذرانند؛ همواره بسیار متفاوت و شایان است. دیگرنگاری، برگردان فارسی تجربیاتی‌ست که در موضوع اصلی بیان شده اما به زبانی دیگر و قابل لمس کردن زاویه‌ای دیریاب از موضوع اصلی برای مخاطب.

«وقتی از گذر زمان سخن می‌گوییم، در حقیقت این خودِ ما هستیم که در حال گذریم.» آنری برگسون، فیلسوف فرانسوی، یک قرن پیش و درست قبل از شکست‌ از انیشتین در مناظره‌ی تاریخی‌ای که درک بشر از زمان را متحول کرد، چنین توصیفی از زمان داشت. یک دهه بعد اما سال‌ها قبل از این‌که شتاب‌زدگی‌ ناشی از تکنولوژی، شور و نشاط را از زندگی‌ها برباید، هم‌میهن و همکار او، گاستون باشلار، با...

SnowflakeSnowflakeSnowflake

نورنگاری
نورنگاری symbolic icon

تاریکی فقدان نور است!. نور معنا می‌دهد به اشکال بی‌منظور و بی‌معنی گم‌شده در ازدحام‌ها تصاویر و اشکال پیرامونی ما. نورنگاری، روایتی‌ست از تاباندن نور و منظور به قاب‌هایی برگزیده از سوژه هر شماره و گزارشی مبتنی‌بر تصویر از تجربه یا فقدانی مرتبط با موضوع محوری.

هر شب به خانه می‌آیم. درِ خانه‌‌ را می‌گشایم و پنجره‌ها را رو به سیاهیِ شب باز می‌کنم. پرده‌ها را پس می‌زنم. صدای چک‌چک آبدان و قطره‌‌های آبی که هر پانزده ثانیه با شدت به کف سینک می‌خورند با هم یکی شده. شب قیرگون است مانند تمام شب‌های دیگر و مانند صبحی که هر روز در انتظار به پایان می‌رسد. انتظار؛ گم‌گشتگی سرد و سراب‌واری که خیلی زود ناقوسِ آوارگی و گرسنگی را در گوشم...

SnowflakeSnowflakeSnowflakeSnowflake

روزنگاری
روزنگاری symbolic icon

گشتن در بین روزآمدهای مربوط و نامربوط به محور موضوعی‌ست؛ برگزیدن نکته‌ای دارای محل تأمل و تشریح تأثیرات آن بر مسیر زندگی و جهان‌بینی ما. روزنگاری، حیات خلوت موضوعاتی‌ست که نه می‌توان نادیده گرفت؛ نه در قالب موضوع اصلی می‌گنجد.

swipe_right icon

امسال تصمیم گرفتم اولین موضوع صحبتم در ساعت نگارش، معرفی کتاب «گتسبی بزرگ» باشد. در حقیقت قصد داشتم در خلال معرفی کتاب، به موضوعات دیگری‌ هم بپردازم. آن روز سخنم را این‌گونه آغاز کردم: گتسبی بزرگ از آن آدم‌هایی‌ست که در انتظار کُشنده روزگار می‌گذراند. پس از جرقه‌ی عشقی نافرجام بین او و دختری به‌نام دِیزی، تمام تلاشش را به کار می‌گیرد تا از هر راهی که می‌تواند...

swipe_left icon

«در انتظار آن گل، فریاد کن چو بلبل آشفته زلف سنبل، از اشک لاله‌گون کن» زمانی را محو به خاطر دارم که هنوز بچه‌مدرسه‌ای نشده بودم و سر زانو‌های شلوارهایم نرفته بودند. سالم بودند، انتظارم را می‌کشیدند تا بپوشم‌شان و حیاط درندشت مدرسه را که به‌زودی باز می‌شد، از این سر تا آن سر با شور‌و‌شوق وصف‌ناپذیری بدوم و ورجه‌ورجه کنم، زمین بخورم و دوباره بلند بشوم و دوباره...

SnowflakeSnowflakeSnowflakeSnowflakeSnowflake